هاجر ملکوتی؛ علیرضا شکوهی؛ حسن ذوالفقارزاده
چکیده
این پژوهش با هدف تعیین استراتژی طراحی نیروگاه هستهای در مجاورت رودخانه با ارزیابی ریسک سیل بهعنوان پیششرط طراحی و برای سایت اتمی دارخوین در مجاورت رودخانه کارون در استان خوزستان بهعنوان مطالعه موردی انجام شده است. در این پژوهش، پس از نمونهگیری از فضای برازش یافته بر دبی جریان و با فیلتر کردن و حذف دبیهای سیلابی که از ...
بیشتر
این پژوهش با هدف تعیین استراتژی طراحی نیروگاه هستهای در مجاورت رودخانه با ارزیابی ریسک سیل بهعنوان پیششرط طراحی و برای سایت اتمی دارخوین در مجاورت رودخانه کارون در استان خوزستان بهعنوان مطالعه موردی انجام شده است. در این پژوهش، پس از نمونهگیری از فضای برازش یافته بر دبی جریان و با فیلتر کردن و حذف دبیهای سیلابی که از رودخانه به دشت سیلابی سرریز نمیشوند، از مدل هیدرولیکی دو بعدی HECRAS برای تعیین عمق و سرعت جریان در محدوده سایت نیروگاه استفاده بهعمل آمد. تحلیل فراوانی عمق سیل شبیهسازی شده بهوسیله مدل هیدرولیکی نشان داد که توزیع فراوانی عمق جریان و سیلاب مولد آن با یکدیگر متفاوت هستند. طراحی ایمن سایت نیروگاه نیازمند در نظر گرفتن عدم قطعیت عوامل بسیاری است که استفاده از روشهای مرسوم را با مشکل مواجه میسازد. در این تحقیق و برای اولینبار از تکنیک روزنبلات برای ارزیابی عدم قطعیت و در نهایت، تعیین بیشینه سطح آب محتمل برای جانمایی هسته راکتور استفاده بهعمل آمد. نتایج نشان میدهد که برای ایجاد عمق بیشینه محتمل با دوره بازگشت 100 سال باید سیل با دوره بازگشت 10000 سال در کارون در پاییندست اهواز به وقوع بپیوندد. روش ارائه شده در این پژوهش، میتواند مبنای تولید استانداردی برای طراحی نیروگاههای هستهای در مجاورت رودخانهها و حفاظت در مقابل سیل قرار گیرد.
علی شجاعیان؛ سارا آموزگار؛ سجاد جوکار
چکیده
ویژگیهای ﻣﻮرﻓﻮﻟﻮژیک و ژئومورفولوژیک رودﺧﺎﻧﻪﻫﺎ بهدلیل ﭘﻮﻳﺎیی مداوم آنها ﻫﻤﻮاره دﭼﺎر ﺗﻐﻴﻴﺮ است. در اﻳـﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، ژﻣﻮرﻓﻮﻟﻮژی ﻗﺴﻤﺘﻲ از رودﺧﺎنه کارون در رابطه با تغییرات (احتمالا) منتهی به پیچش با استفاده از دادههای ماهوارهای و با روششناسی «توصیفی-تحلیلی» مورد مطالعه قرار داده شده است. برای ...
بیشتر
ویژگیهای ﻣﻮرﻓﻮﻟﻮژیک و ژئومورفولوژیک رودﺧﺎﻧﻪﻫﺎ بهدلیل ﭘﻮﻳﺎیی مداوم آنها ﻫﻤﻮاره دﭼﺎر ﺗﻐﻴﻴﺮ است. در اﻳـﻦ ﭘﮋوﻫﺶ، ژﻣﻮرﻓﻮﻟﻮژی ﻗﺴﻤﺘﻲ از رودﺧﺎنه کارون در رابطه با تغییرات (احتمالا) منتهی به پیچش با استفاده از دادههای ماهوارهای و با روششناسی «توصیفی-تحلیلی» مورد مطالعه قرار داده شده است. برای این منظور، ابتدا ارزشهای سلولی نوارهای مختلف تصاویر TM (مربوط به سال 1991) و ETM (مربوط به سالهای 2002 و 2010) با استفاده از روش تحلیل سلسله مراتبی فازی برای تشخیص نوارهای نمایشدهنده بیشترین تغییرات در مقایسه با سایر نوارها، وزندهی شده است. سپس، از میان نوارهای وزندار شده، مولفههای اصلی نوارهای متناظر TM1991 و ETM2010 (بهعنوان سالهای ابتدا و انتهای بازه مورد مطالعه) استخراج شده، در نهایت، با تعریف عضویت فازی از تغییرات، مناطق با بیشترین مقدار و شدت تغییرات مشخص و در پنج طبقه ارائه شده است. نتایج تحقیق نشان میدهد، نوارهای 7 و 5 نمایشگر بیشترین تغییرات وزنی (حریم رودخانه) از میان سایر نوارها بهترتیب برای تصاویر سالهای 1991، 2002 و 2010 هستند. از سوی دیگر، تابع عضویت فازی تغییرات نشان داد که بیشینه تغییرات با شدت صفر تا 20 درصد، با مقادیر 149 کیلومتر مربع شامل 48.3 درصد و همچنین، کمینه تغییرات با شدت 80 تا 100 درصد با مقادیر 8.2 کیلومتر مربع شامل 2.6 درصد از کل منطقه مورد مطالعه است. بنابراین، از حریم مورد مطالعه کارون محدودهای شامل هشت کیلومتر مربع (حدود سه درصد از کل منطقه مورد ارزیابی) شدت تغییرات بالای هشتاد درصد را تجربه کردهاند و حدود 20 درصد از منطقه با ضریب شدت پنجاه درصد به بالا، مستعد مئاندر شدگی و یا در شرف آن هستند.
رحیم کاظمی؛ جهانگیر پرهمت؛ باقر قرمز چشمه
چکیده
شناخت برهمکنش پدیده خشکسالی و پاسخ هیدرولوژیک حوضهها، میتواند منجر به دستیابی به اطلاعاتی برای مدیریت بهینه منابع آب حوضه شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه زمانی خشکسالی و میزان مشارکت جریانهای زیرسطحی در جریان رودخانهها در زیرحوضه کاکارضا است. در این پژوهش، دوره مشترک 1396-1361 برای ایستگاههای هیدرومتری و بارانسنجی ...
بیشتر
شناخت برهمکنش پدیده خشکسالی و پاسخ هیدرولوژیک حوضهها، میتواند منجر به دستیابی به اطلاعاتی برای مدیریت بهینه منابع آب حوضه شود. هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه زمانی خشکسالی و میزان مشارکت جریانهای زیرسطحی در جریان رودخانهها در زیرحوضه کاکارضا است. در این پژوهش، دوره مشترک 1396-1361 برای ایستگاههای هیدرومتری و بارانسنجی متناظر در نظر گرفته شد. سپس، شاخص بارش استاندارد شده (SPI) در مقیاسهای زمانی سه، شش، نه، 12، 18 و 24 ماهه، محاسبه شد. جریان پایه و شاخص مربوطه به روش فیلتر رقومی برگشتی بیفلو-لینه و هالیک در پایههای زمانی ماهانه، سالانه و کل دوره، محاسبه شد. در مرحله بعدی، شاخص جریان پایه استاندارد شده (SBFI)محاسبه و منحنی تداوم جریان پایه (BFDC) ترسیم و شاخص شکل منحنی تداوم جریان پایه (SBFDC) محاسبه شد. تغییرات منحنی تداوم جریان پایه و شاخص شکل مربوطه و روابط شاخص خشکسالی و شاخص جریان پایه استاندارد شده با استفاده از روش همبستگی بررسی و تحلیل شد. نتایج نشان داد که میانگین شاخص جریان پایه در طول دوره پژوهش برابر با 52/0 و کمینه و بیشینه آن نیز بهترتیب برابر با 46 /0 و 57/0 بوده و همچنین، روند تغییرات جریان پایه، یک روند کاهشی با شیب ملایم است. روند تغییرات شیب منحنی تداوم جریان پایه، در طول دوره با یک شیب ملایم کاهشی است. میزان تغییرات شیب نیز از یک تا سه درصد و نزدیک به خط راست است که تمایل به پایداری جریان پایه در درازمدت را نشان میدهد. بیشترین تاثیر پدیده خشکسالی بر جریان پایه رودخانهها در گام زمانی نه و 12 ماه بوده که همبستگی با ضریب تبیین 87/0 و احتمال 95 درصد، بین شاخص خشکسالی و شاخص جریان پایه استاندارد شده، موید افزایش سهم مشارکت آبهای زیرسطحی در جریان پایه، با تاخیر نه تا 12 ماه است.
افروز باقری؛ بهرام ملکمحمدی؛ بنفشه زهرایی؛ امیرحسام حسنی؛ فرزام بابائی
چکیده
بهمنظور تدوین و دستورسازی راهبردهای توسعه پایدار منابع آب زیرزمینی، نگاه یکپارچه به تغییرات کاربری اراضی، تغییرات اقلیم، سامانه اجتماعی و پاسخ سامانه هیدرولوژیک به آنها، نیاز است. عدم توجه به ایجاد تعادل بین این متغیرها در تغذیه و تخلیه منابع آب زیرزمینی، منجر به بروز مشکلاتی از جمله فرونشست زمین، پیشروی آبهای ...
بیشتر
بهمنظور تدوین و دستورسازی راهبردهای توسعه پایدار منابع آب زیرزمینی، نگاه یکپارچه به تغییرات کاربری اراضی، تغییرات اقلیم، سامانه اجتماعی و پاسخ سامانه هیدرولوژیک به آنها، نیاز است. عدم توجه به ایجاد تعادل بین این متغیرها در تغذیه و تخلیه منابع آب زیرزمینی، منجر به بروز مشکلاتی از جمله فرونشست زمین، پیشروی آبهای شور، کاهش کیفیت آبها، افزایش هزینههای پمپاژ و غیره در بیشتر آبخوانهای کشور شده است. در این پژوهش، منطقه لنجانات بهعنوان یکی از مناطق مهم حوزه آبخیز زایندهرود بهدلیل اندرکنش با رودخانه، وجود تغییرات کاربری اراضی و افزایش گسترده برداشت از آبخوان منطقه، بهعنوان مطالعه موردی انتخاب شد. نتایج پیشبینی دما و بارش در سناریوی خوشبینانه و بدبینانه تا سال 2035 بهوسیله مدل LARS و نتایج بررسی تغییرات کاربری اراضی گذشته و آینده و محاسبه ضریب تاثیر کاربری (ضریب تعدیل) با استفاده از نرمافزارهای IDRISI SELVA ،ENVI و مدلهای تلفیقی مارکوف و اتوماتای سلولی، برای بررسی میزان رواناب در آینده و سهم آن در تغذیه آبخوان وارد مدل مورد مطالعه (تلفیق WEAP و ANFIS) شد. نتایج نشان میدهد که تغییرات اقلیم و تغییرات کاربری جزء پارامترهای تاثیرگذار بر مطالعات منابع آب زیرزمینی هستند. بهطوریکه پیشبینی میشود، در منطقه مورد نظر بهدلیل کاهش میزان بارندگی و افزایش دما، میزان رواناب کاهش و بهدلیل تغییرات کاربری زمین و افزایش برداشت آبهای زیرزمینی، نفوذ رواناب و بهدنبال آن تغذیه و تراز آب زیرزمینی کاهش یابد. میانگین حجم بارش در سالهای مشاهداتی 194.17 میلیون مترمکعب برآورد شد که از این مقدار، 99 میلیون مترمکعب آن به آبخوان نفوذ کرده است. میانگین حجم تغذیه آب زیرزمینی پس از تاثیر ضریب تعدیل 1.051 بهترتیب در سناریوی خوشبینانه 107.09 و در سناریو بدبینانه 93.72 میلیون مترمکعب پیشبینی شد.
نیایش فندرسکی؛ محسن مسعودیان؛ کلاوس راتچر
چکیده
طی دو دهه گذشته، نیاز به بازگرداندن رودخانهها به شرایط طبیعی و نیمهطبیعی مورد توجه قرار گرفته است. یکی از مهمترین ابزار در راستای دستیابی به این هدف، ارزیابی تغییرات هیدرومورفولوژیکی رودخانه در اثر مداخلات انسانی است. در پژوهش حاضر، بهمنظور ارزیابی شرایط هیدرومورفولوژیکی رودخانه تجن در قسمت میانه تا پاییندست (در محدوده ...
بیشتر
طی دو دهه گذشته، نیاز به بازگرداندن رودخانهها به شرایط طبیعی و نیمهطبیعی مورد توجه قرار گرفته است. یکی از مهمترین ابزار در راستای دستیابی به این هدف، ارزیابی تغییرات هیدرومورفولوژیکی رودخانه در اثر مداخلات انسانی است. در پژوهش حاضر، بهمنظور ارزیابی شرایط هیدرومورفولوژیکی رودخانه تجن در قسمت میانه تا پاییندست (در محدوده شهر ساری) با استفاده از شاخص کیفیت مورفولوژیک (MQI) و هیدرومورفولوژیکی (HMQI)، هفت بازه در طول رودخانه در حریم 50 متری، انتخاب و سه مؤلفه کیفیت عملکرد ژئومورفولوژیکی، مصنوعیسازی و تعدیل کانال با استفاده از تصاویر ماهوارهای سال 1353 لندست 4 و سال 1398 لندست 8، عکسهای هوایی سالهای 1340 و 1385، دادههای هیدرولوژیکی و بازدید میدانی بررسی شد. نتایج ارزیابی شاخص کیفی مورفولوژیک نشان داد که رودخانه تجن در بازههای مورد مطالعه عمدتاً در طبقه کیفی متوسط قرار گرفته، در حالی که از نظر شرایط هیدرومورفولوژیک در طبقه ضعیف گزارش شده که دلیل اصلی آن وجود سد در حوضه بالادست در محدوده 30 کیلومتری (تمامی بازهها بهجز 1 و 7) و تغییرات دبی و رسوب، دخالت انسانی و تغییر کاربری اراضی است. همچنین، نتایج نشان داد که روش فوق در ارزیابی کلی مبتنی بر شاخص، تشخیص مشکلات هیدرومورفولوژیکی و درک صحیح و جامع پاسخ به فشارها مؤثر است.
سیدعباس عطاپورفرد
چکیده
با توجه به عدم امکان استفاده قطعی از یک یا چند ویژگی بهعنوان منشاءیاب در مطالعات منشاءیابی، انتخاب آن با توجه به نوع و ویژگیهای منابع تولید رسوب صورت میگیرد. بدینترتیب باید منشاءیابهای مختلف برای تعیین منابع تولید رسوب، در طرحهای تحقیقاتی مورد ارزیابی قرار گرفته و برای مناطق مشابه توصیه شوند. در این پژوهش، کارایی ...
بیشتر
با توجه به عدم امکان استفاده قطعی از یک یا چند ویژگی بهعنوان منشاءیاب در مطالعات منشاءیابی، انتخاب آن با توجه به نوع و ویژگیهای منابع تولید رسوب صورت میگیرد. بدینترتیب باید منشاءیابهای مختلف برای تعیین منابع تولید رسوب، در طرحهای تحقیقاتی مورد ارزیابی قرار گرفته و برای مناطق مشابه توصیه شوند. در این پژوهش، کارایی عناصر نادر خاکی برای تفکیک رسوبات واحدهای سنگی مورد ارزیابی قرار گرفتهاند. بر همین اساس، 69 نمونه از بخش سطحی و آبکندهای فعال 10 واحد سنگشناسی حوزه آبخیز چنداب اخذ و مقدار عناصر نادر خاکی آن به روش فعالسازی نوترون اندازهگیری شد. در ادامه، با بررسی فرضیات روش تحلیل تشخیص (تبعیت توزیع عناصر از تابع توزیع نرمال، برابری ماتریس کواریانسها و همخطی چندگانه) و در نظر گرفتن برخی ملاحظات، تحلیل تابع تشخیص صورت گرفت. بر این اساس، واحدهای سنگی حوضه در پنج گروه طبقهبندی شده و عناصر نادر خاکی Yb، Sc، Sm، Th و Eu بهعنوان عناصر منشاءیاب انتخاب شدند. با توجه به روش F یک متغیره ضرایب ساختاری توابع تشخیص، عناصر منتخب در سطح اعتماد 95 درصد قادر به تفکیک رسوبات گروههای سنگشناسی از یکدیگر هستند. در این میان، عناصر Sm، Eu، Yb و Sc قدرت تفکیک تقریبا یکسان داشته و قابلیت تفکیک عناصر Th نسبت به آنها کمتر است.
کیانفر پیامنی؛ عیسی سلگی؛ کاظم رنگزن؛ طاهر فرهادینژاد
چکیده
رسوبات میتوانند نمایانههای حساسی برای پایش آلایندهها در محیطهای آبی باشند. بنابراین، شناخت ساز و کارهای انباشت و توزیع ژئوشیمیایی فلزات سنگین در سامانههای آبزی و فراهمسازی اطلاعات اولیه برای قضاوت ریسکهای سلامت محیطی، بررسی فضایی غلظت فلزات در رسوبات و مقایسه آنها با مقادیر پایههای غیر آلوده ...
بیشتر
رسوبات میتوانند نمایانههای حساسی برای پایش آلایندهها در محیطهای آبی باشند. بنابراین، شناخت ساز و کارهای انباشت و توزیع ژئوشیمیایی فلزات سنگین در سامانههای آبزی و فراهمسازی اطلاعات اولیه برای قضاوت ریسکهای سلامت محیطی، بررسی فضایی غلظت فلزات در رسوبات و مقایسه آنها با مقادیر پایههای غیر آلوده از اهمیت بسزایی برخوردار میباشد. یکی از روشهای مرسوم ارزیابی آلودگی خاک و رسوب استفاده از شاخص عامل آلودگی (CF) است. محاسبه این شاخص نیازمند تعیین پس زمینه عناصر مورد بررسی است. برای این منظور، بهطور معمول از روشهای آماری مبتنی بر میانگین و انحراف معیار دادهها استفاده میشود. با توجه به چوله بودن توزیع بیشتر دادههای ژئوشیمیایی، استفاده از این روش پارامتریک را با محدودیت مواجه میسازد، لذا، استفاده از روشهای مقاوم به دادههای پرت بهعنوان رویکردی جایگزین میتواند مطرح شود. در یکی دو دهه اخیر، روش فرکتال نیز برای جداسازی جوامع در دادههای مربوط به بسیاری از رشتههای علوم زمینی بهکار گرفته شده است. بهمنظور ارزیابی کاربرد این دو روش در شاخص CF، 771 نمونه رسوب آبراههای حاوی شش عنصر فلزی As، Cr، Cu، Ni، Pb و Zn در منطقهای به وسعت برگه نقشه زمینشناسی یکصد هزارم الشتر (واقع در شمال شهر خرمآباد) برداشت شد. سپس، با هر دو روش (روش آماری مقاوم به دادههای پرت و روش فرکتالی) پسزمینه عناصر تعیین و در نهایت، شاخص CF محاسبه شد. این شاخص مبتنی بر روش آماری بهترتیب برای عناصر آرسنیک، کرم، مس، نیکل، سرب و روی 7.5، 0.8، 5.1، 0.5، 4.7 و 9.2 درصد نمونههای مورد بررسی را در سطح متوسط ارزیابی کرده است. شاخص CF مبتنی بر روش فرکتال برای عناصر مذکور بهترتیب 39، 28.9، 88.6، 39.4، 45.7 و 73.4 درصد در سطح متوسط است و برای عناصر مس، سرب و روی سه، 0.1 و 4.3 درصد در سطح قابل ملاحظه ارزیابی کرده است. نتایج بهدست آمده نشان میدهد که استفاده از روشهای آماری در تعیین پسزمینه عناصر با وجود انتخاب روش آماری متناسب با توزیع دادهها، حساسیت شاخص CF را کاهش داده، در جداسازی طبقات آلودگی، کارایی شاخص را پائین آورده است، در حالیکه استفاده از روش فرکتال به علت در نظر گرفتن بعد فضایی (مساحت) در جداسازی جوامع مختلف پسزمینه از آنومالی تفکیک طبقات آلودگی بهوسیله شاخص CF را قوت بخشیده، در نتیجه برآوردهای آلودگی منطقهای را بهبود میبخشد.
فهیمه میرچولی؛ سیدحمیدرضا صادقی؛ عبدالواحد خالدی درویشان
چکیده
فرسایش خاک بهعنوان یک موضوع مهم در پژوهشهای حفاظت آب و خاک است که تحت تأثیر عوامل انسانی و طبیعی است. بنابراین، آگاهی از میزان فرسایش خاک، امکان شناسایی نواحی بحرانی و اولویتبندی اقدامات اجرایی را فراهم میکند. یکی از عوامل مؤثر در ارزیابی فرسایش خاک، طول و درجه شیب است که محاسبه آن با استفاده از روشهای محاسباتی مختلف ...
بیشتر
فرسایش خاک بهعنوان یک موضوع مهم در پژوهشهای حفاظت آب و خاک است که تحت تأثیر عوامل انسانی و طبیعی است. بنابراین، آگاهی از میزان فرسایش خاک، امکان شناسایی نواحی بحرانی و اولویتبندی اقدامات اجرایی را فراهم میکند. یکی از عوامل مؤثر در ارزیابی فرسایش خاک، طول و درجه شیب است که محاسبه آن با استفاده از روشهای محاسباتی مختلف امکانپذیر بوده و در عینحال انتخاب مناسبترین رابطه برای تخمین آن از اهمیت زیادی برخوردار است. حال آنکه تا کنون مقایسه کارایی روشهای مختلف در تخمین آنها مورد توجه کافی قرار نگرفته است. بنابراین، در پژوهش حاضر با هدف محاسبه عامل توپوگرافی و بررسی تأثیر آن بر میزان هدررفت خاک در حوزه آبخیز شازند از چهار روش محاسباتی متداول مورد استفاده در سامانه اطلاعات جغرافیایی شامل Renard و همکاران (1997)، Desmet و Govers (1996)، Moore و همکاران (1991) و Böhner و Selige (2006) انجام شده است. برای ارزیابی نتایج حاصل از محاسبه فرسایش خاک با استفاده از روشهای محاسباتی مذکور، از نتایج حاصل از اندازهگیری مستقیم طول شیب روی نقشه توپوگرافی استفاده شد. نتایج بهدست آمده از این پژوهش، ضمن تائید اختلاف حدود 15 برابری نشان داد که متوسط میزان هدررفت خاک در حوزه آبخیز شازند، با استفاده از روشهای محاسباتی Renard و همکاران (1997)، Desmet و Govers (1996)، Moore و همکاران (1991) و Böhner و Selige (2006) در صورت ثبات سایر عوامل در رابطه جهانی فرسایش خاک تجدیدنظر شده، بهترتیب 4.95، 19.47، 1.73 و 1.34 تن بر هکتار بر سال بوده است. با توجه به محاسبه طول شیب بهعنوان کوتاهترین پارهخط بین خطالرأس تا خطالقعر از روی نقشه توپوگرافی و نیز عامل شیب، عملکرد روش Desmet و Govers (1996)، در محاسبه عامل توپوگرافی بهتر از سایر مدلها ارزیابی شد. یافتههای پژوهش حاضر مشخصاً بر ضرورت انتخاب شیوه مناسب برآورد عوامل ورودی در تخمین فرسایش خاک تأکید دارد.
حمید بابلی مؤخر
چکیده
زمینلغزشها از جمله مخاطرات طبیعی در حوزههای آبخیز هستند که هر ساله خسارات فراوانی را در پی دارند. فعالیتهای نئوتکتونیک نقش مهمی در افزایش رخداد زمینلغزش دارد. هدف از این پژوهش، بررسی ارتباط زمینساخت فعال و پهنههای لغزشی با بهرهگیری از شاخصهای مورفوتکتونیک در حوزه آبخیز رودخانه فهلیان میباشد. به همین منظور، ابتدا ...
بیشتر
زمینلغزشها از جمله مخاطرات طبیعی در حوزههای آبخیز هستند که هر ساله خسارات فراوانی را در پی دارند. فعالیتهای نئوتکتونیک نقش مهمی در افزایش رخداد زمینلغزش دارد. هدف از این پژوهش، بررسی ارتباط زمینساخت فعال و پهنههای لغزشی با بهرهگیری از شاخصهای مورفوتکتونیک در حوزه آبخیز رودخانه فهلیان میباشد. به همین منظور، ابتدا زمینلغزشهای منطقه به کمک تصاویر گوگل ارث، تصاویر ماهوارهای LANDSAT-8، عکسهای هوایی و بازدیدهای میدانی شناسایی، برداشت و ذخیره شد. سپس، نقشه پراکنش زمینلغزشها تهیه شد. در ادامه، نسبت به استخراج و محاسبه چهار شاخص مورفوتکتونیک حجم به سطح حوضه (V/A)، شاخص انشعابپذیری (BR)، شاخص تراکم سطحی آبراههها (P) و شاخص برجستگی نسبی (Bh) اقدام شد. شاخصهای مورفوتکتونیک در هر زیرحوضه اندازهگیری شد. محاسبه این شاخصها با استفاده از نقشههای توپوگرافی و زمینشناسی، تصاویر ماهوارهای و بازدیدهای میدانی و با بهرهگیری از اصول هندسی و ریاضی و به کمک امکانات موجود در نرمافزار ArcGis10.4 انجام گرفت. هر شاخص به سه رده به لحاظ فعالیت زمینساختی تقسیم و در نهایت، بر اساس تقسیمبندی هر شاخص، سطح فعالیت زمینساختی کل بر مبنای شاخص زمینساخت فعال نسبی (Iat) منطقه تعیین شد. در ادامه، با انطباق نقشه پراکنش زمینلغزشها با نقشه پهنهبندی زمینساخت فعال نسبی، درصد زمینلغزشهای رخداده در هر پهنه تکتونیکی مشخص شد. نتایج نشان داد که 67.34 درصد (428.34 هکتار) از زمینلغزشها در مناطق دارای فعالیت تکتونیکی بالا که تنها 45.73 درصد از کل وسعت حوضه مورد مطالعه را شامل میشود، به وقوع پیوسته است. این نتیجه نشاندهنده نقش تکتونیک فعال در افزایش رخداد زمینلغزش میباشد.
معین جهان تیغ؛ علی نجفینژاد؛ منصور جهانتیغ؛ محسن حسینعلیزاده
چکیده
کمبود نزولات جوی و خشکسالی از عوامل مؤثر بر بحران کمآبی در مناطق خشک بشمار میرود که این فرایند با توجه به بالا بودن میزان تبخیر در این مناطق ضمن کاهش میزان بهرهوری از آب، باعث کاهش رطوبت خاک میشود. از اینرو، کاربرد روشهای حفاظتی با کاهش میزان تبخیر و حفظ رطوبت خاک علاوهبر بهبود رشد و عملکرد گیاه، باعث افزایش بهرهوری ...
بیشتر
کمبود نزولات جوی و خشکسالی از عوامل مؤثر بر بحران کمآبی در مناطق خشک بشمار میرود که این فرایند با توجه به بالا بودن میزان تبخیر در این مناطق ضمن کاهش میزان بهرهوری از آب، باعث کاهش رطوبت خاک میشود. از اینرو، کاربرد روشهای حفاظتی با کاهش میزان تبخیر و حفظ رطوبت خاک علاوهبر بهبود رشد و عملکرد گیاه، باعث افزایش بهرهوری آب میشود. هدف از اجرای این پژوهش، بررسی تأثیر خاکپوش ماسه بادی و نانو رس در آبیاری سفالی بر تغییرات دما و رطوبت در یکی از کانونهای فرسایشی منطقه سیستان است. بدینمنظور، در ابتدا طی عملیات میدانی از رسوبات بادی انباشت شده در دشت سیستان و همچنین، رسوبات سیلابی بستر رودخانه هیرمند (رسوبات حمل شده طی سیلابهای ورودی از کشور افغانستان) نمونهبرداری شد. با تعیین اندازه ذرات نمونههای رسوب بهمنظور تهیه خاکپوش ماسه بادی بزرگترین اندازه ذرات رسوبات بادی با استفاده از الک جدا شد. برای تهیه نانو ذرات رس نیز رسوبات سیلابی با استفاده از آسیاب گلولهای ضمن بررسی اندازه ذرات و تعیین عناصر اصلی (با استفاده از روش XRF) پودر شد. در ادامه، با آمادهسازی تیمارهایی متشکل از خاکپوش ماسه بادی، نانو رس و شاهد با نصب ترمومتر و پروب در اعماق 10، 30 و 50 سانتیمتر اقدام به اندازهگیری دما و رطوبت خاک (با استفاده از رطوبتسنج) برای یک دوره 186روزه شد. همچنین، در پایان دوره آزمایش بهمنظور بررسی شاخصهای پایداری خاکدانه با نمونهبرداری از اعماق مختلف شاخص میانگین وزنی (MWD) و شاخص میانگین هندسی (GMD) قطر خاکدانهها بر اساس روش الک خشک اندازهگیری شد. یافتهها نشان داد که در توزیع رطوبت و دما در تیمارهای مورد مطالعه اختلاف معنیدار در سطح پنج درصد وجود دارد. بیشترین رطوبت ذخیره شده در عمق 10 سانتیمتر در تیمار خاکپوش ماسه بادی اندازهگیری شد (بهترتیب 2/1 و 4/1 برابر بیشتر از میزان رطوبت ذخیره شده در تیمارهای نانو ذرات رس و شاهد). همچنین، در عمق 30 و 50 سانتیمتر بیشترین میزان رطوبت حفظ شده مربوط به تیمار نانو ذرات رس است (بهترتیب 2/1 و 6/1 برابر بیشتر از لایههای فوقالذکر در تیمارهای خاکپوش ماسه بادی و شاهد). در بررسی تغییرات دما در اعماق 10، 30 و 50 سانتیمتر، بیشترین و کمترین میزان دما بهترتیب مربوط به تیمارهای شاهد و خاکپوش ماسه بادی میباشد. بر اساس نتایج بهدست آمده، با ایجاد لایه خاکپوش ماسه بادی در سطح خاک دمای خاک در لایه سطحی نسبت به تیمارهای شاهد و نانو ذرات رس بهترتیب 33 و 2/17 درصد کاهش یافت. در بررسی شاخصهای پایداری خاکدانه نیز یافتهها نشان داد که تفاوت معنیداری بین مقادیر شاخصهای میانگین وزنی و میانگین هندسی قطر خاکدانهها در تیمارهای مورد مطالعه وجود دارد و بیشترین مقادیر شاخصهای مورد مطالعه مربوط به تیمار نانو رس میباشد (در سطح پنج درصد). در مجموع، بر اساس نتایج بهدست آمده از این پژوهش، استفاده از خاکپوش ماسه بادی و نانو رس با کاهش دما و بهبود پایداری خاکدانهها باعث افزایش 30 تا 45 درصدی رطوبت حجمی خاک در لایههای زیرسطحی و همچنین، افزایش مدت زمان حفظ رطوبت در خاک و کاهش دور آبیاری در مقایسه با حالت بدون اقدام حفاظتی در خاک شده است که کاربرد قابل توجه روشهای مورد استفاده در این پژوهش با تأمین رطوبت مورد نیاز گیاه برای استقرار پوشش گیاهی در کانونهای فرسایشی منطقه مورد مطالعه است.