محمد علی زنگنه اسدی؛ مهناز ناعمی تبار؛ مختار کرمی
چکیده
در حال حاضر بیابانزایی بهعنوان یک معضل، گریبان بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران را گرفته است. این مشکل، نه تنها در نواحی خشک و نیمهخشک، بلکه در بخشهایی از مناطق نیمهمرطوب نیز دیده میشود. هدف از پژوهش حاضر، بررسی و پهنهبندی شدت بیابانزایی با استفاده از مدل مدالوس اصلاح شده و روش خوشهبندی سلسله مراتبی ...
بیشتر
در حال حاضر بیابانزایی بهعنوان یک معضل، گریبان بسیاری از کشورهای جهان از جمله ایران را گرفته است. این مشکل، نه تنها در نواحی خشک و نیمهخشک، بلکه در بخشهایی از مناطق نیمهمرطوب نیز دیده میشود. هدف از پژوهش حاضر، بررسی و پهنهبندی شدت بیابانزایی با استفاده از مدل مدالوس اصلاح شده و روش خوشهبندی سلسله مراتبی در دشت باقوس سبزوار است. بدینمنظور، معیارهای موثر در بیابانزایی شامل اقلیم، پوشش گیاهی، خاک، فرسایش و نحوه مدیریت انتخاب و میانگین هندسی شاخصها محاسبه شدند. لایههای اطلاعاتی شاخصهای مربوط به هر یک از معیارها با استفاده از سامانه اطلاعات جغرافیایی تهیه شد. این اطلاعات بر اساس روش مدالوس امتیازدهی شده و از میانگین هندسی شاخصهای هر یک از معیارها، نقشه نهایی وضعیت هر معیار تهیه و از میانگین هندسی معیارها، نقشه وضعیت فعلی بیابانزایی منطقه تهیه شد. نتایج نشان داد، معیارهای پوشش گیاهی، اقلیم و فرسایش بیشتر از سایر عوامل در بیابانزایی منطقه موثر بودند و تیپ حساسیت زیاد و بحرانی، با فقر پوشش گیاهی و خشکی اقلیم مطابقت داشته و واحدهای کاری 1 و 2 بیشترین مساحت تیپهای بیابانزایی با شدت زیاد را به خود اختصاص دادهاند. همچنین، نتایج نشان داد که 21 درصد از منطقه مورد مطالعه، در پهنه حساسیت زیاد، 28 درصد در پهنه حساسیت زیاد و بحرانی، 17 درصد در پهنه حساسیت کم، 28 درصد در پهنه حساسیت کم و بحرانی و شش درصد در پهنه حساسیت ناچیز به فرسایش قرار دارد. 55.6 درصد از نتایج مدل مدالوس اصلاح شده بهوسیله روشهای خوشهبندی معنیدار بهدست آمد. با توجه به نقشه توزیع مکانی شدت بیابانزایی مستخرج از مدل مذکور میتوان بهعنوان ابزاری کمکی در مقابله با بیابانزایی استفاده کرد و از تخریب بیش از حد منطقه در آینده جلوگیری به عمل آورد.
رامین پاپی؛ سعید حمزه؛ مسعود سلیمانی
چکیده
در چند دهه گذشته وقوع تغییرات اقلیم و به تبع آن، کاهش نزولات جوی و نیز افزایش جمعیت در مناطق مختلف کشور باعث افزایش تقاضای آب برای مصارف گوناگون نظیر آشامیدن، کشاورزی، صنعتی و غیره شده که این مهم سبب روی آوردن به بهرهبرداری بیرویه از منابع آب زیرزمینی و افت شدید آن شده است. تکنیک تغذیه مصنوعی بهعنوان روشی برای ...
بیشتر
در چند دهه گذشته وقوع تغییرات اقلیم و به تبع آن، کاهش نزولات جوی و نیز افزایش جمعیت در مناطق مختلف کشور باعث افزایش تقاضای آب برای مصارف گوناگون نظیر آشامیدن، کشاورزی، صنعتی و غیره شده که این مهم سبب روی آوردن به بهرهبرداری بیرویه از منابع آب زیرزمینی و افت شدید آن شده است. تکنیک تغذیه مصنوعی بهعنوان روشی برای جبران کسری حجم آبهای زیرزمینی بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک مورد استفاده قرار میگیرد. مکانیابی مناطق مناسب قبل از انجام عملیات تغذیه مصنوعی میتواند سبب بهبود بازده طرح و نتیجهبخش بودن آن شود. با نظر به معضلات موجود در ارتباط با کاهش منابع آب زیرزمینی در استان تهران، بهدلیل افزایش روزافزون جمعیت و گسترش صنعت و کشاورزی، این مطالعه به شناسایی و پهنهبندی مناطق مناسب برای تغذیه مصنوعی آبهای زیرزمینی در استان تهران پرداخته است. سامانه اطلاعات جغرافیایی میتواند در تعیین مناطق مناسب برای تغذیه مصنوعی با دقت بیشتر و زمان کمتر نتایج بهتری ارائه دهد. بدینمنظور، در پژوهش حاضر از تلفیق سامانه اطلاعات جغرافیایی و روش Fuzzy AHP برای وزندهی و تلفیق معیارهای موثر در تغذیه مصنوعی نظیر عمق و تغییرات تراز آب زیرزمینی، بارش، تراکم زهکشی، ارتفاع و شیب زمین، فاصله از گسل، فاصله از رودخانه، خصوصیات زمینشناسی و کاربری اراضی استفاده شده است. پس از بررسی نظرات کارشناسان پیرامون مقایسه دودویی معیارها و تعیین ارجحیت آنها نسبت به یکدیگر مطابق با روش AHP، خصوصیات هیدرولوژیکی بهعنوان موثرترین معیار در رابطه با هدف پژوهش شناسایی شدند. نتایج بهدست آمده حاکی از آن است که 6.2 درصد از مساحت کل منطقه برای اجرای طرح تغذیه مصنوعی آبهای زیرزمینی بسیار مناسب و 15.75 درصد مناسب است. مناطق بسیار مناسب عمدتا در قسمتهای شرقی استان قرار گرفتهاند که دارای سازندهای زمینشناسی مناسب، فاصله کم تا رودخانه، کاربری غالب مرتعی و کشاورزی هستند و همچنین، سطح عمق آب زیرزمینی در آنها بسیار پایین بوده و روند نزولی داشته است.
علیرضا عربعامری؛ محمد حسین رامشت؛ خلیل رضایی؛ مسعود سهرابی
چکیده
امروزه بیابانزایی بهعنوان یک مشکل اساسی، بیشتر کشورهای جهان بهخصوص کشورهای در حال توسعه را تحت تأثیر قرار داده است. پدیده بیابانزایی در مناطق خشک، نیمهخشک و خشک نیمهمرطوب رخ میدهد و باعث کاهش پتانسیل زمین میشود. در این پژوهش، از مدل مدالوس اصلاح شده بهدلیل آسانی، در دسترس بودن دادهها و همچنین، سازگاری ...
بیشتر
امروزه بیابانزایی بهعنوان یک مشکل اساسی، بیشتر کشورهای جهان بهخصوص کشورهای در حال توسعه را تحت تأثیر قرار داده است. پدیده بیابانزایی در مناطق خشک، نیمهخشک و خشک نیمهمرطوب رخ میدهد و باعث کاهش پتانسیل زمین میشود. در این پژوهش، از مدل مدالوس اصلاح شده بهدلیل آسانی، در دسترس بودن دادهها و همچنین، سازگاری با شاخصهای موثر در تخریب اراضی برای ارزیابی کمی خطر بیابانزایی در حوضه شاهرود بسطام استفاده شده است. بدین منظور، ابتدا منطقه مطالعاتی به پنج واحد همگن تقسیم شد و از پنج معیار کیفیت خاک، اقلیم، پوشش گیاهی، مدیریت، فرسایش و 13 شاخص برای ارزیابی کمی بیابانزایی در واحدهای همگن استفاده شد. در ابتدا، لایههای اطلاعاتی شاخصهای مربوط به هر یک از معیارها با استفاده از سامانه اطلاعات جغرافیایی تهیه شد. سپس، هر یک از شاخصها بر اساس روش مدالوس اصلاح شده امتیازدهی شدند و از میانگین هندسی شاخصهای هر یک از معیارها، نقشه نهایی وضعیت هر معیار تهیه و از میانگین هندسی معیارها، نقشه حساسیت به بیابانزایی در هر واحد کاری تهیه شد. در نهایت، از تلفیق آنها نقشه حساسیت بیابانزایی در منطقه مطالعاتی بهدست آمد. طبق نتایج، معیارهای اقلیم و فرسایش، با متوسط وزنی 1.607 و 1.467 بیشترین تأثیر را در بیابانزایی داشتهاند و در مقابل، پوشش گیاهی، با متوسط وزنی 1.37 دارای کمترین تأثیر بوده است. طبق نتایج، از کل منطقه مطالعاتی به مساحت 7737.71 کیلومتر مربع 40 درصد (3096.311 کیلومتر مربع) در طبقه C3 و یا فرسایش بحرانی شدید قرار گرفت که نیازمند توجه بیشتر برای اعمال برنامههای مهار بیابانزایی است. نتایج این پژوهش، یک ابزار مدیریتی در دسترس برای تصمیمگیری در زمینه انتخاب مناطق دارای اولویت در زمینه مبارزه با بیابانزایی میباشد.
مهران زند
چکیده
امروزه گرمایش و تغییر اقلیم کره زمین ناشی از اثر گلخانهای تشدیدی حاصل از تصاعد گازهای کربنی به جو زمین بهعنوان یکی از مهمترین تهدیدها برای توسعه پایدار و امنیت غذایی بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک جهان نظیر ایران محسوب میشود. این پژوهش، با هدف تعیین اثرات عملیات احیایی آبخیزداری (مکانیکی، بیولوژیک و بیومکانیکی) اجراء شده ...
بیشتر
امروزه گرمایش و تغییر اقلیم کره زمین ناشی از اثر گلخانهای تشدیدی حاصل از تصاعد گازهای کربنی به جو زمین بهعنوان یکی از مهمترین تهدیدها برای توسعه پایدار و امنیت غذایی بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک جهان نظیر ایران محسوب میشود. این پژوهش، با هدف تعیین اثرات عملیات احیایی آبخیزداری (مکانیکی، بیولوژیک و بیومکانیکی) اجراء شده بهوسیله سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری، در افزایش پتانسیل ترسیب کربن اراضی و انتخاب الگوهای بهینه اجرا شده، طرحریزی و اجرا شده است. بهمنظور برآورد میزان ترسیب کربن، سه حوضه بهعنوان سایت نمونه انتخاب شد که در هر سه حوضه به روش سیستماتیک-تصادفی با استفاده از ترانسکت و پلات، نمونهبرداری صورت گرفت. سپس، نمونهها توزین شده، وزن آنها بر اساس پلات در واحد سطح و هکتار مشخص شد. نتایج پژوهش نشان داد که حوضه نمونه ریمله با میزان 2025 کیلوگرم در هکتار بیشترین و حوضه نمونه شاهد آبخوان با 122 کیلوگرم در هکتار کمترین میزان ترسیب کربن را بین پروژههای بیولوژیکی داشتهاند. به لحاظ نوع عملیات بیولوژیکی انجام شده نیز، پروژه بذرکاری با گندم در حوضه ریمله با 1064.56 کیلوگرم در هکتار بهترین عملکرد را از نظر ترسیب کربن داشته و در رتبه برتر قرار گرفت. با توجه به نتایج آزمایشات و تحلیل اطلاعات بهدست آمده از سایتهای مورد مطالعه، مشخص شد که در پروژه بیومکانیکی پخش سیلاب رومشکان که گونه اکالیپتوس کشت شده است، شرایط ترسیب کربن نسبت به سایر گونههای کشت شده در سایتهای ریمله و آبخوان مطلوبتر بوده، میزان آن بهطور میانگین 37.31 تن در هکتار است. در مجموع میزان ترسیب کربن خاک حاصل از عملیات مکانیکی، برای سه حوضه معرف ریمله، رومشکان و کوهدشت بهترتیب 45.7، 78.4 و 54.8 تن در هکتار و میانگین نمونههای شاهد 26 تن در هکتار برآورد شد. در آخر، بر پایه نتایج این پژوهش، پروژه پخش سیلاب رومشکان با میزان ترسیب کربن 78.4 تن در هکتار پروژه موفقی از لحاظ ترسیب کربن با اعمال مدیریتی کارا و انجام عملیات آبخیزداری است.
علیرضا دهقانی؛ محمد ابراهیم بنیحبیب؛ سامان جوادی
چکیده
در مناطق خشک و نیمهخشک بهدلیل کمبود آبهای سطحی، آبخوانها مهمترین منبع برای تامین آب بوده و یکی از راهحلهای مهندسی برای بهرهبرداری از سیلاب برای بهبود وضعیت منابع آب زیرزمینی، اجرای سامانههای تغذیه مصنوعی بوده، بررسی عملکرد این سامانهها از لحاظ تغذیه دارای اهمیت است. هدف مطالعه حاضر، ارائه یک ...
بیشتر
در مناطق خشک و نیمهخشک بهدلیل کمبود آبهای سطحی، آبخوانها مهمترین منبع برای تامین آب بوده و یکی از راهحلهای مهندسی برای بهرهبرداری از سیلاب برای بهبود وضعیت منابع آب زیرزمینی، اجرای سامانههای تغذیه مصنوعی بوده، بررسی عملکرد این سامانهها از لحاظ تغذیه دارای اهمیت است. هدف مطالعه حاضر، ارائه یک چارچوب مدل محور بر مبنای چند شاخص کمی نظیر راندمان تغذیه و نرخ تسکین سیل برای بررسی عملکرد سامانه تغذیه مصنوعی است. با توجه به قابلیتی که مدلهای هیدرولوژیکی، هیدرولیکی و نفوذ در بررسی اثر سیلاب بر سامانههای مدیریت تغذیه آبخوان دارا میباشند، از تلفیق این مدلها در برآورد شاخصها استفاده شد. در نهایت با تعیین شاخصهای یاد شده برای سیلابهایی با دوره بازگشت مختلف، مقدار متوسط آنها با استفاده از رابطه امید ریاضی تعیین شد. طبق نتایج حاصل شده، سامانه مورد بررسی (تغذیه مصنوعی امامزاده عبدالله سرخه) از نظر دو شاخص راندمان تغذیه و نرخ تسکین سیل در رخدادهایی با فراوانی وقوع بیش از 0.2 عملکرد مناسبی داشته است و مقدار متوسط این دو شاخص بهترتیب برابر با 054 و 0.93 بهدست آمده است. با توجه به مدل محور بودن چارچوب پیشنهادی، روش این تحقیق قابلیت کاربرد در موارد مشابه را دارا میباشد.
اقدس ستودهنیا؛ مجید محمودآبادی؛ مجید فکری
چکیده
با توجه به ضعف پوشش گیاهی در مناطق خشک و نیمهخشک، پوشش سنگریزه سطحی از اهمیت ویژهای در مهار فرسایش خاک برخوردار است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر پوشش سنگریزه سطحی و شیب بر شدت فرسایش پاشمانی و بینشیاری در دو نمونه خاک مختلف انجام شد. به این منظور، بر روی دو خاک ماسهای و زراعی با توزیع اندازه ذرات متفاوت، در چهار شیب ...
بیشتر
با توجه به ضعف پوشش گیاهی در مناطق خشک و نیمهخشک، پوشش سنگریزه سطحی از اهمیت ویژهای در مهار فرسایش خاک برخوردار است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر پوشش سنگریزه سطحی و شیب بر شدت فرسایش پاشمانی و بینشیاری در دو نمونه خاک مختلف انجام شد. به این منظور، بر روی دو خاک ماسهای و زراعی با توزیع اندازه ذرات متفاوت، در چهار شیب 0.5، دو، پنج و 10 درصد و پنج سطح سنگریزه سطحی شامل صفر، پنج، 10، 20 و 40 درصد، هر یک در سه تکرار آزمایش شبیهسازی باران انجام شد. با ایجاد باران با شدت ثابت 35 میلیمتر در ساعت و مدت 35 دقیقه در یک سینی به ابعاد 60 در 60 سانتیمتر، شدت فرسایش بینشیاری و نیز پاشمان ذرات بهسمت پاییندست و بالادست و نیز متوسط پاشمان کل اندازهگیری شد. نتایج نشان داد که با افزایش پوشش سنگریزه سطحی در هر دو خاک، شدت پاشمان پاییندست و بالادست و همچنین، متوسط پاشمان کل بهطور معنیداری کاهش مییابد، البته شدت پاشمان پاییندست بیشتر از پاشمان بالادست بود. با افزایش درصد پوشش سنگریزه از صفر (شاهد) به پنج، 10، 20 و 40 درصد، متوسط شدت پاشمان بهسمت پاییندست در نمونه خاک ماسهای بهترتیب 12.9، 25.3، 35.7 و 47.7 درصد و در نمونه خاک زراعی بهترتیب 13.9، 25.4، 0.37 و 49.44/49 درصد کاهش یافت. با افزایش درصد پوشش سنگریزه از صفر درصد (شاهد) به پنج، 10، 20 و 40 درصد، متوسط شدت فرسایش بینشیاری در نمونه خاک ماسهای بهترتیب 5/13، 26.4، 33.3 و 46.4 درصد و در نمونه خاک زراعی بهترتیب 12.9، 30.7، 37.3 و 45.9 درصد کاهش یافت. همچنین، با افزایش شیب در هر دو خاک، شدت فرسایش پاشمانی و بینشیاری بهطور غیر خطی افزایش پیدا کرد. شدت پاشمان و نیز فرسایش بینشیاری در خاک ماسهای بهدلیل چسبندگی کمتر و جدایشپذیری بیشتر ذرات آن، بیشتر از نمونه خاک زراعی بود. یافتههای این پژوهش نشان داد که وجود پوشش سنگریزه در سطح خاک میتواند شدت فرسایش پاشمانی و بینشیاری را بهطور معنیداری کاهش دهد.
مجید محمودآبادی؛ سمیرا زمانی
چکیده
فرسایش بادی یکی از مهمترین جنبههای تخریب اراضی است که مشکلات قابل توجهی را بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک به وجود آورده است. شناخت توزیع اندازه ذرات رسوب و همچنین فرآیندهای حمل ذرات، اهمیت زیادی در مدلسازی فرسایش بادی دارد. پژوهش حاضر به بررسی این موضوع بر روی دو نوع خاک با توزیع اندازه ذرات متفاوت که از اراضی زراعی ...
بیشتر
فرسایش بادی یکی از مهمترین جنبههای تخریب اراضی است که مشکلات قابل توجهی را بهویژه در مناطق خشک و نیمهخشک به وجود آورده است. شناخت توزیع اندازه ذرات رسوب و همچنین فرآیندهای حمل ذرات، اهمیت زیادی در مدلسازی فرسایش بادی دارد. پژوهش حاضر به بررسی این موضوع بر روی دو نوع خاک با توزیع اندازه ذرات متفاوت که از اراضی زراعی و تپه ماسهای نمونهبرداری شده، با استفاده از آزمایش تونل باد، پرداخته است. نتایج حاصل، نشان داد اندازه ذرات رسوب بادرفت در مقایسه با اندازه ذرات خاکهای مورد مطالعه، در همه سرعتهای باد مورد بررسی، دارای اندازه ریزتری است.این موضوع نشان از یک حالت انتخابپذیری در فرسایش ذرات ریز از سطح این خاکها دارد. همچنین، مشخص شد در خاک زراعی، با افزایش سرعت باد از دو به 18 متر بر ثانیه در ارتفاع 20 سانتیمتری، توزیع اندازه ذرات رسوب بهسمت خاک اصلی میل میکند. این روند در خاک ماسهای برعکس بود و با افزایش سرعت باد، فراوانی ذرات ریز در مقایسه با خاک اصلی افزایش یافت.همچنین، نتایج بررسی فرآیندهای حمل ذرات نشان داد که در هر دو نوع خاک، خزش اهمیت کمتری نسبت به دو فرآیند جهش و تعلیق در انتقال ذرات دارد. سهم این فرآیند در انتقال ذرات خاکهای زراعی و ماسهای، بهترتیب کمتر از 10 و یک درصد تعیین شد. در خاک زراعی در سرعت دو متر بر ثانیه، انتقال ذرات بهصورت تعلیق اهمیت بیشتری داشت و بسته به توزیع اندازه ذرات خاک، 61.6 تا 68.5 درصد ذرات بهصورت تعلیق منتقل شد. این درحالی بود که با افزایش سرعت باد به 18 متر بر ثانیه، جهش با 50.4 تا 53.8 درصد، فرآیند غالب حمل ذرات این خاک معرفی شد. در خاک ماسهای در سرعت کم باد، عمده ذرات (59.3 درصد) بهصورت جهش منتقل شد، ولی با افزایش سرعت، اهمیت تعلیق بیشتر شد و 55.3 درصد ذرات از این طریق منتقل شد. نتایج پژوهش حاضر نشان از اهمیت توزیع اندازه ذرات خاک بر توزیع اندازه رسوب و همچنین، فرآیندهای حمل آن دارد.
فرزاد بیات موحد؛ داود نیککامی؛ محمد تکاسی؛ پرویز مرادی؛ حمیده دقیق
چکیده
در مناطق خشک و نیمهخشک، بارشهای جوی بهصورت نامنظم و اغلب با شدت بیشتری اتفاق میافتد؛ این امربهخصوص در اراضی که در جهت شیب شخم خوردهاند، منجر به تولید رسوب و هدررفت خاک میشود. در اینگونه اراضی، اعمال روشهای صحیح مدیریتی و بهزراعی میتواند اثرات نامطلوب این فرآیند را کاهش دهد. در این بررسی، اثر دو تیمار ...
بیشتر
در مناطق خشک و نیمهخشک، بارشهای جوی بهصورت نامنظم و اغلب با شدت بیشتری اتفاق میافتد؛ این امربهخصوص در اراضی که در جهت شیب شخم خوردهاند، منجر به تولید رسوب و هدررفت خاک میشود. در اینگونه اراضی، اعمال روشهای صحیح مدیریتی و بهزراعی میتواند اثرات نامطلوب این فرآیند را کاهش دهد. در این بررسی، اثر دو تیمار کاربرد یا عدم کاربرد مالچ کاه و کلش در کرتهای استاندارد و در سه طبقه شیب 12-0، 20-12 و 40 –20 درصد با سه تکرار، جمعاً به تعداد 18 کرت در قالب کرتهای خردشده در پایه طرح بلوکهای کامل تصادفی، مورد مقایسه قرار گرفتند. در تمامی کرتها شخم موازی شیب، اعمال شد. در نیمی از آنها کاه و کلش گندم بهمقدار پنج تن در هکتار بهصورت مالچ سطحی پاشیده شد. سپس بعد از هر بارندگی مؤثر، اقدام به اندازهگیری مقدار رسوب خارج شده از کرتها شد. نتایج نشان داد که کاربرد مالچ، سبب کاهش 36.9، 10.8 و 4.55 برابری هدررفت خاک بهترتیب برای طبقههای شیب 12-0، 20-12 و 40–20 درصد نسبت به کرتهای شاهد شده است. این مقادیر برای هدررفت مواد آلی در طبقههای شیبمذکور معادل 2.33،7.1 و 4.29 برابر بوده است. نتیجه تجزیه و تحلیل آماری در محیط نرمافزار SAS نشان داد که اختلاف بین کاربرد یا عدم کاربرد مالچ کاه و کلش از نظر تولید رسوب و هدررفت مواد آلی، در سطح پنج درصد معنیدار بود، اما بین میانگین رواناب در طبقههای مختلف شیب، اختلاف معنیداری وجود ندارد. این نتایج نشان میدهند که استفاده از مالچ کاه و کلش میتواند موجب افزایش نفوذ و کاهش هدررفت خاک شده و با جلوگیری از شسته شدن مواد آلی میتواند از کاهش حاصلخیزی در این گونه اراضی جلوگیری کند.